باز همــ مــن

باز هم مثل همیشه من...

میشناسی مرا؟

دوست دارم درس های ادبیاتی که چند سال با ان سر و کله زدم را پیش تو پاس کنم..
استفهام انکاری دارد..

خدا جان میخواهم خودم را برایت معرفی کنم...

باز در ذهنم لبخند زیبایت می نشیند..

خدا من همانم که هر لحظه دست یاری به سویت دراز کرده و تو بی هیچ منتی دستش را پس نزدی...
می شناسی؟

خدا من همانم که هر چه خواستم بی داد در اختیارم گزاشتی...جز چیز کوچکی که لیاقتش را نداشتم..

خدا جان اجازه دارم گلایه بکنم؟

خدا خانواده دادی..رفاه دادی..ارزش دادی..سلامتی و شادی دادی...خودت را دادی..

خـــــــــــــــــــــــــدا اشک ندادی!!

خدا مینویسم تا خودم را خالی کنم...

خدا این ماشین دستی هم دیگر از دستم کلافه شده...

خدا میدانی خسته ام؟

خدا میدانی دیگر کم اوردم....؟

تعجب نکن خدا جان..

هرچه باشم انسانم...

هرچه باشم یک دخترم...
با ظرافت های دخترانه...

هر چه سخت باشم سختی ام به اندازه سختی دیواره ی اهکی تخم مرغی است...
هر چه سنگ باشم بازهم دلم گریه میخواد...

خدا جان می شنوی چه میگویم نه؟

بازهم لبخندت در ذهنم است....
و بازهم جمله ای که همیشه میگوبم..

[خنـــــــــــــده ام میگیـــــــــــــر!!!]

خدا..
میدانی ؟
این روز ها حالم خراب است...
میدانی؟
نمیدانم...
شاید تو بدانی...
[دلــــــــم تنهـــــآ یـــک فنـــجان مــــــرگ مــــیخواهد!!!]

خدا میشود اینقدر لبخند نزنی؟
خدا اخم کن..
عاجزانه از تو میخواهم..

خدا چیزی نمیخواهم...

خـــــــــــــــــ
ـدا..
تنها شانه ای برای اشک میخواهم.....

خدا میان دو ابروانت خمیده شده....
از دستم ناراحت شدی نه؟

کفر نگفتم...گفتم؟

تنها شکرت نکردم....
لیاقتش را ندارم...

باز هم مثل همیشه سرت را درد اوردم نه؟

جز توکسی را ندارم...
به تو نگویم به که بگویم؟

تو بگو...

میخواهی فکر کنی؟

باشد....

دندان بر جگر گزاشتن مصداق من است....

جمله ای که در یادم است

[خنـــــــــــــده ام میگیـــــــــــــر!!!]



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: با خدا ، ،
برچسب‌ها:

یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:, | 10:34 | پــَــرَنــد |